...زیر آسمان آبی خدا

روایت های زندگی من

...زیر آسمان آبی خدا

روایت های زندگی من

دل نوشت۳

۲۳
آبان

چه سفر خوبی بود و چقدر زود تموم شد!

الان داشتم اتاقم رو جمع و جور می کردم، یهو یه کاغذی پیدا کردم که کلی دل نوشته توش نوشته بودم، این مربوط می شد به اون موقعی که برای کربلا اقدام کردم ولی بعد یکی دو روز، به خاطر سختی گرفتن پاسپورت و پر شدن کاروانی که پدر و مادرم ثبت نام کرده بودن، از رفتن ناامید شده بودم.

خدا خیرش بده، یکی از دوستان، اون موقع گفتن که تو اقدام کن، خدا خودش درست می کنه، و چه خوب درست شد.

آخ خدا، انگار خواب بودم...

  • بابای نرگس

یادش بخیر، اون قدیما میامدم اینجا و آشپزی یاد می گرفتم ازتون،.

الان کسی هست به یک پسرک سرما خورده و خسته، فرنی درست کردن یاد بده؟!

  • بابای نرگس

یکسال از زلزله کرمانشاه گذشت، اونموقع ما اونجا سرباز بودیم. یهویی از توی آسایشگاه دویدیم بیرون...

زندگی افتاده رو دور تند، چقدر زود می گذره...

  • بابای نرگس

باران

۲۲
آبان

حال من خوب است اما با تو بهتر می شود

آخ... تا می بینمت  یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدرها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل، میل توست اما باور کن که من

در هجوم بادهای سرد پر پر می شوم...

 

مهدی فرجی

  • بابای نرگس

هوای بارانی

۲۱
آبان

چه حس خوبیه، خسته و کوفته برسی خونه و حتی حال نداشته باشی شام بخوری...

این هفته بر خلاف هفته های پیش، مشق خطم رو به موقع نوشته ام.

آه از این زندگی...

من الان بهت احتیاج دارم، اون موقعی که همه چی داشته باشم و فقط تو رو نداشته باشم، تو دیگه به چه دردم می خوری؟؟؟!!!

(بند آخر بی مخاطب بود)

  • بابای نرگس

...

پرسپولیسی های عزیز، اون چیزی که باسه شما آرزوعه، باسه ما خاطرست...

 

کلکل کردن استقلالی ها و پرسپولیسی ها تا حدی قشنگه که بلوف نشه و‌ دو طرف رو تشویق کنه به تلاش و مبارزه بیشتر. ولی متاسفانه این روزها طرفداران این دو تیم حاضرند به هر قیمتی شده حال طرف مقابل رو بگیرن و بگن ما بهتریم، حتی اگه شایستگیش رو نداشته باشند.

از اون بدتر، در دنیای سیاست نیز، این روزها اتفاقی مشابه همین دعوای استقلالی ها و پرسپولیسی ها رخ میده، حاضرند به هر قیمتی شده پرچم جناح خودشون رو ببرن بالا، حتی اگه منافع ملی رو زیر پا قرار بدهند...

  • بابای نرگس

یا حسین

۱۹
آبان

من و دل کندن از آستان تو محال است یا حسین...

  • بابای نرگس

افتر هالیدی

۱۸
آبان

آخرین روز تعطیلات رو رفتیم به روستای کوچکی در اطراف شهرمون. من، محمد و مهرداد سه رفیق صمیمی که دوستی مان چهارده پانزده ساله میشود. من و محمد هر یکی دو هفته یکبار همدیگر را می بینیم. اما مهرداد را نه. مگر این که بعد دو سه ماه بلند بشیم بریم روستایشان. پاییز رنگارنگ را در کوچه باغ های روستای مهرداد میشه به زیبایی درک کرد و قاب عکس پدر مظلومش که در گوشه ای از خانه شان جانمایی کرده.

بعد مسافرت هشت روزه هفته پیش و تعطیلات سه روزه این هفته، دل کندن از خانه و پدر و مادر واقعا سخته ولی چه میشه کرد، زندگی همینه دیگه. گاهی مجبوری بروی تا آینده را بسازی و بتوانی بعدا زندگی بهتری را در کنار خانواده داشته باشی.

و باز من تنبلیم میاد تا بار و بندیل رفتنم را ببندم...

  • بابای نرگس

من باب رفاقت بیشتر با این دوست جدیدم، امروز خودم تنهایی رفتم دریاچه و قدم زنان چند دور کاملش را طی کردم. انصافا چسبید، از آن جا که تا مدتی قبل، متکی به دوستانم بودم، تا قبل امروز تنهایی اینجا نیامده بودم. خدا خیرش بده دوستی رو که من رو با خودم بیشتر آشنا کرد.

نمیدونم چرا، ولی جدیدا احساس می کنم صحنه های خیلی دور را تار می بینم...

داشتم همینطوری می چرخیدم که دیدم دور یکی از میدان های شهر، یک وانتی مهربان دارد چغندر قند می فروشد، بدون معطلی رفتم و ازش خرید کردم. آمدم که سوار ماشین بشم، کلی خدارو شکر کردم، چرا که ذوق و شوق چغندر خریدن موجب شده بود که ماشین را وسط خیابان پارک کنم و برم...

الان که بروم خانه، غرو لند کردن های مادر خانه که می گوید چرا این همه چغندر خریده ای به کنار، خودم چندتاییش را می شورم و بار می گذارم.

دوست دارم این سرماخوردگی کوچکم زودتر خوب شود تا دوباره ورزش و عرق ریزان رو شروع کنم. این دفعه که رفتم دکتر، بر خلاف دفعه های قبل گفتم پنی سیلین ننویسد. دوستان پزشک دوره آموزشی ام می گفتند درمان سوزنی ایمنی بدن را کاهش می دهد.

  • بابای نرگس

چاره

۱۷
آبان

الان ساعت دهه، تا حالا باید به جز خوابیدن، کلی کارهای دیگه می کردم. 

این چه توجیح دیگه ای داره به جز تنبلی؟!

  • بابای نرگس