...زیر آسمان آبی خدا

روایت های زندگی من

...زیر آسمان آبی خدا

روایت های زندگی من

بی ربط نوشت

سه شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۶:۳۵ ب.ظ

کم کم داره از این شیوه خطاطی خوشم میاد، بهش می گن کتابت و میشی شبیه میرزا بنویس، اون چیزی که توی فیلم های قدیمی نشون میده.

با این که توی کوچمون سه تا کترینگ و یه دونه فست فود داریم، من تا حالا از هیچ کدومشون غذا نگرفتم. بیشتر ترجیح میدم که خودم بیام خونه و آشپزی کنم و این کدبانوی درونم رو هنرمند ترش کنم. الانم میخاد پاشه ماکارانی بپزه.

یکی از همکارها امروز پیشنهاد کرد که یک نفر رو هفته ای یک بار بیارم خونه تا دستی به سر و روش بکشه ولی...

دیروز باسه دوست فامیلیم استیکر خنده فرستادم و نوشتم اگه گفتی امروز چه اتفاقی افتاد؟! دو دیقه بعد دیدم داره مرتب به گوشیم زنگ میزنه. از آنجایی که سرکلاس بودم، نمی تونستم جوابشو بدم، کلی نگرانم شد. و یه جورایی قهر کرد. منم که اصلا حوصله منت کشی ندارم. چند وقت بعد احتمالا خودش پیداش میشه.

بعضی موقع ها حس نوشتن نیست ولی صرفا به خاطر پرسیدن احوال دوستام پست می ذارم،

و یه آهنگ محشر...

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۷/۰۸/۲۹
  • ۱۲۱ نمایش
  • بابای نرگس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی