...زیر آسمان آبی خدا

روایت های زندگی من

...زیر آسمان آبی خدا

روایت های زندگی من

سرمشق زندگی

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۵۹ ب.ظ

چند روز پیش یکی از دوستان به خاطر ننوشتن مشق هاش، نمی خواست بره سر کلاس.

من بهش گفتم نه! حتما برو تا از فضای هنر خارج نشی...

آقا این بلا امروز سر خودم اومد، بدون تکلیف رفتم سر کلاس، ولی خب، قبل این که نوبتم بشه سرمشق جلسه پیش رو نوشتم.

 

اما بعد، آقا تو ایران دو تا تاریخ داریم، یکی شمسی و یکی قمری.

پس در نتیجه دو تا تولد هم داریم.

و من همیشه تاریخ تولد قمریم رو از شمسی بیشتر دوست داشتم.

چون مصادف با امشب شبی بوده و هست...

 

امشب کاملا اتفاقی، یکی از دوستان قدیمی رو دیدم، هم خوابگاهی ترم آخر ارشدم. گفتم کی دفاع میکنی؟ حتما بگو من بیام. می خواهم لطفت رو جبران کنم. گفت تو چی کار می کنی؟ گفتم سربازیم نصف شده، کلاس زبان میرم، خطاطی می کنم و... گفت چه خوب، راستی ازدواج نکردی؟!

راست می گفت. اون روزا خیلی تو مود ازدواج بودم... من، همون آدم هستم. همیشه به دنبال انجام کاری ام که فکر می کنم بهترین کار است. خدایا کمکم کن که با امواج سهمگین دیگران به این طرف و آن طرف نروم، دوست دارم خودم به مسیر خودم ادامه بدهم. 

این روزها که ملاک و معیار بسیاری از مردمان جامعه ام شده پول و دنیای مادی، حتی خانواده خودم هم در بعضی موارد این گونه می اندیشند، بهترین کار صبر کردن و ساختن است. تحملم خوب است، تلاشم هم قابل ستایش، خدایا کمکم کن که بسازم زندگی را...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۷/۰۸/۱۵
  • ۳۹۴ نمایش
  • بابای نرگس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی